سازگارى - شناخت و مراعات حقوق دیگران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شناخت و مراعات حقوق دیگران - نسخه متنی

جواد محدثی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سازگارى

تلاش براى داشتن يك زندگى دور از تنش و پرخاش و مشكلات رفتارى، موجب آسايش روح و سلامت خانواده است. همه افراد، در خصلتهاى اخلاقى و شيوه رفتار، يكسان نيستند.اين تفاوت در برخى موارد بروز مى كند و مايه اختلاف مى شود،اختلافى كه البته قابل اجتناب است، آن هم با شيوه «مدارا و سازگارى » دراخلاق و برخورد.

بعضيها با ديگران، چه در محيط خانه و محل كار، يا در محله ومنطقه سكونت، با ديگران «ناسازگارند». ناسازگارى با ديگران، نشانه نوعى غرور و خودخواهى و خودبرترى بينى نسبت به مردم است ونتيجه آن هم تنها ماندن و انزواست.

از سوى ديگر، بى طاقتى در مقابل حالات و رفتار دشوار وناهنجار ديگران نيز، ريشه در كم ظرفيتى دارد و به تشديد اين تعارض و ناسازگارى مى انجامد. اگر در دستورهاى دينى ما به «حسن خلق »، تاكيد شده است، يكى ازمصداقهاى بارز آن «مدارا» است. آسايش دو گيتى تفسير اين دو حرف است:

با دوستان مروت، با دشمنان مدارا.

«مدارا» يك تكليف اخلاقى در اسلام است. از رسول خدا(ص)روايت است:

«امرنى ربى بمداراة الناس كما امرنى باداء الفرائض »; (1) .

همان گونه كه پروردگارم مرا به انجام واجبات فرمان داده است، به مدارا با مردم دستور داده است. در حديث ديگرى چنين آمده است كه جبرئيل، به محضر رسول خدا(ص) آمد و از سوى خدا چنين پيام آورد كه: «اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و به تو مى گويد: با بندگان من مدارا كن.» (2) .

نيز در حديث است از پيامبر اكرم(ص) كه فرمود:

«مداراة الناس نصف الايمان و الرفق بهم نصف العيش »; (3) .

نيمى از ايمان، مداراى با مردم است و نيمى از زندگى، رفق وملاطفت با آنان است. حتى خارج از قلمرو دين و آيين هم، آنان كه خواستار يك زندگى دلنشين و پسنديده باشند، در سايه همزيستى مسالمت آميز و رفق ونرمش با ديگران و رفتار شايسته، بهتر به اين خواسته مى رسند، تا درسايه خشونت و برخورد ناسازگارانه و بهانه جويانه و عيب گيرانه وخودپسندانه!

سعه صدر و ظرفيت براى تحمل ديگران، لازمه دست يافتن به يك زندگى خوب است. در مواردى كه اختلاف سليقه و ديدگاه، ياتفاوت در مشى و رفتار و روش وجود دارد، باز هم با وسعت نظر و«مدارا» مى توان مانع بروز مشكلات شد.

مدارا، يا تولى و تبرى

تعيين مرزهاى دقيق در مباحث اخلاقى و مسايل فرهنگى، مهم است. ما به همان اندازه كه به مدارا و حسن خلق و حلم و معاشرت شايسته ماموريم، به تولى و تبرى و مرزبندى مكتبى در دوستيها ودشمنيها و صف آرايى در برابر دشمن و مقاومت بر سر «مواضع » وبى تفاوت نبودن در مقابل بديها و بدان موظف هستيم. و اين دو مساله از هم جداست و هر كدام جاى خاص خود را دارد.

درست است كه در مسايل اعتقادى نبايد كوتاه آمد و ارزشها رانبايد فروخت و با دشمنان فكرى و مرامى و سياسى نبايد كنار آمد، امامعاشرت با مردم موضوع ديگرى است. حتى در ارتباط با دشمن هم بحث «مدارا» تاكيد شده است، چرا كه گاهى سبب جذب آنان مى شود،بى آنكه از مبانى و اصول خويش، دست برداريم.

حضرت امير(ع) مى فرمايد: «خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكواعليكم و ان عشتم حنوا اليكم »; (4) . با مردم آن گونه مخالطت و معاشرت داشته باشيد كه اگر مرديد، بارفتارى كه داشته ايد، بر شما گريه كنند و اگر زيستيد، بر شما دلسوزى وشفقت كنند.

اين همان مفهومى است كه در شعر «عرفى » آمده است:

چنان با نيك و بد خو كن، كه بعد از مردنت «عرفى ».

مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند.

و اين، نه به معناى بى تفاوتى در مقابل حق و باطل و صلاح و فساد،يا زير پا نهادن ارزشهاى مكتبى و ناديده گرفتن اصول و مبانى است،بلكه «سلوك شايسته » و «حسن خلق » و اخلاق نيك و جاذبه رفتارى است،كه حتى بيگانه را هم جذب مى كند.

از امام صادق(ع) در تفسير آيه «و قولوا للناس حسنا» (با مردم نيكوسخن بگوييد) نقل شده كه فرمود: «يعنى با همه مردم، چه مؤمن چه مخالف(خودى و بيگانه). اما رفتار با مؤمنان، همراه با چهره گشاده باشد و اما با مخالفان،گفتارى مداراتى باشد، تا آنان را هم به ايمان (و خط فكرى) خويش جذب كنيد،چرا كه خيلى با كمترين از اينها مى توان شر آنان را از خود و از برادران ايمانى باز داشت.» (5) .

مدارا با دشمن

مدارا، سلاح پيامبران در جامعه پر از دشمن و مخالف بود و بدين وسيله، هم مخالفان را جذب مى كردند، هم با اين شيوه، به پيروان باايمان، در مقابل دشمنيها و كينه توزيهاى عنودان و دشمنان سرسخت،مصونيت مى بخشيدند.

امام سجاد از حضرت رسول(ص) روايت كرده كه فرمود: خداى متعال، از اين رو پيامبران را بر مردم ديگر برترى و فضيلت بخشيد، كه با دشمنان دين خدا بيشترين مدارا را مى كردند و به خاطر خدا و حفظجان پيروان خويش، بهترين «تقيه » را به كار مى بستند. (6) .

روشن است كه اين در دوران خاصى بوده كه پيامبران (و حتى رسول اكرم) از نظر نيرو و نفرات و شرايط، دوران سخت و عسرت وكمى ياران را مى گذراندند. آنگاه كه فداكاران راه خدا افزون شدند،دشمنيهاى كفار و منافقان را با شدت عمل جواب دادند و به فرمان «جهاد» و «برخورد قاطع » عمل كردند، نه سازشكارانه و مداهنه جويانه، كه البته آن هم به اقتضاى شرايط و موقعيت بود.

در برخوردهاى اجتماعى با مردم كه قلمروى جدا از برخورد بادشمنان داخلى و خارجى دارد مدارا و نشان دادن ملاطفت و روحيه سازگارى، كار انسان را هم بيشتر پيش مى برد و دلها را هم بيشتر جلب و جذب مى كند. بويژه در مواجهه با كسانى كه به هر حال، مثل استخوان لاى زخم و مانند يك جراحت اند كه ناچار بايد به نحوى آنان را تحمل كرد. به اين تحمل از روى ناچارى امام على(ع) اشاره فرموده و آن رانوعى حكمت به شمار آورده است. مى فرمايد:

«ليس الحكيم من لم يدار من لا يجد بدا من مداراته »; (7) .

كسى كه مدارا نكند، با شخصى كه چاره و گريزى از مدارا كردن بااو ندارد، حكيم و فرزانه نيست.

راستى!... با يك جراحت و زخم، چه مى توان كرد، جز ساختن ومدارا و تحمل، تا خوب شود؟ گاهى بعضيها مثل همان زخمند بايد باآنان ساخت و جز نشان دادن صبورى و سازگارى هيچ راهى نيست.

حكمت بودن «مدارا با مردم » را در سخن ديگرى، حضرت على(ع)چنين بيان فرموده است:

«راس الحكمة مداراة الناس.» (8) .

نشان دادن سازگارى و خوشرفتارى، حتى كينه ها را هم ميزدايد وبه جاى آن دوستى و علاقه مى آورد. باز هم از حضرت امير(ع) بشنويم كه مى فرمايد:

«دار الناس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت اضغانهم »; (9) .

با مردم مدار كن، تا از برادرى آنان بهره مند شوى و با آنان با روى گشاده ملاقات كن، تا كينه هايشان بميرد.

تحمل ناسازگارى

در يك زندگى جمعى، آيا چاره اى جز حسن سلوك و مدارا وجوددارد؟

«گذشت »، يكى ديگر از جلوه هاى «مدارا» است. اگر بنا باشد درمقابل هر مساله انسان حساسيت و سرسختى نشان دهد و هر حرف رابه دل بگيرد و از هيچ چيز نگذرد، پديد آمدن ناهنجارى در زندگى جمعى، حتمى است.

تحمل كردن ناسازگارى ديگران، پديد آورنده سازگارى است. اگربدى را با بدى و تندى را با تندى جواب دهيم، مشكلات بالا مى گيرد.گاهى بايد چشم را بست و بعضى رفتارهاى آزاردهنده و ناراحت كننده ديگران را ناديده گرفت، يا درگذشت و بخشود، تا ريشه بحران درروابط بخشكد.

در تفسير آيه «يدرؤن بالحسنة السيئة » (بدى را با نيكى رفع مى كنند)آمده است كه به وسيله حلم، جهل و نابخردى جاهل را دفع مى كنند و به وسيله مدارا با مردم، اذيت و آزار آنان را از خودشان دور مى سازند. (10) .

بالاتر از اين چشم پوشى، آن است كه بدرفتاريهاى ديگران را باخوشرفتارى مقابله كنيم، نه مقابله به مثل، بلكه مقابله به بهتر و برتر.اين اوج كرامت نفس و اخلاق والا و پيامبرانه است كه مى سزد در امت پيامبر(ص) تجلى يابد.

در اخلاق خانواده، بروز اين نمونه مكارم اخلاقى به آن است كه هر يك از زن يا شوهر، ضعفها و بداخلاقيهايى در طرف مقابل ديد،تصميم بر مقابله به مثل و شاخ به شاخ شدن نگيرد، بلكه بنا را برسازگارى و تحمل بگذارد، آن هم به حساب خدا و براى رضاى اوتحمل كند، تا به دو نتيجه خوب برسد: يكى بهبود وضعيت داخلى خانه، ديگرى رسيدن به اجر و پاداش الهى.

امام صادق(ع) فرمود:

«ثلاث من مكارم الدنيا والاخرة: تعفو عمن ظلمك و تصل من قطعك و تحلم اذا جهل عليك »; (11) .

سه خصلت، از بزرگواريهاى دنيا و آخرت است: يكى آنكه ازكسى كه بر تو ستم كرده، درگذرى، ديگر: با كسى كه از تو بريده است،پيوند برقرار كن. سوم: اگر با تو به جهالت رفتار شد، حلم وخويشتن دارى نشان دهى.

حلم و بردبارى در برابر جهالت، عفو و گذشت در مقابل ستم وجفا، صله رحم با خويشاوندانى كه قطع رابطه كرده اند، ادب و متانت واحترام در مقابل آنكه بى ادبى كرده است، خوبى و احسان در برابر بديهاو بدرفتاريهاى ديگران، همه و همه از نشانه هاى «سازگارى » و كرامت نفس و روح بلند است.

در مسايل تربيتى نيز، تحمل فرزندان «دشوار» و ساختن باناهنجاريهاى رفتارى آنان و به هنجار آوردن آن، هم دشوار است، هم گامى مهم در ساختن انسانهاى بالنده و مستعد. از اين رو، معلم و مربى،همچنين پدر و مادر براى تربيت شايسته فرزندان، نيازمند«سازگارى »اند، نيز تحمل در برابر ناسازگاريهاى شاگردان و فرزندان.

1) وسائل الشيعه، ج 8، ص 540.

2) همان.

3) ميزان الحكمه، ج 3، ص 239.

4) نهج البلاغه، صبحى صالح، حكمت 10.

5) بحارالانوار، ج 72، ص 401.

6) همان.

7) ميزان الحكمه، ج 3، ص 239.

8) غررالحكم، چاپ دانشگاه، ج 4، ص 52.

9) همان، ص 16.

10) بحارالانوار، ج 72، ص 423.

11) همان، ج 71، ص 400.

/ 30