عزت نفس - شناخت و مراعات حقوق دیگران نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

شناخت و مراعات حقوق دیگران - نسخه متنی

جواد محدثی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عزت نفس

مفهوم «عزت نفس »

شايد براى شما نيز پيش آمده باشد كه به چيزى «نياز» داشته ايد،ولى براى حفظ آبرو و «موقعيت » خويش، آن را با كسى مطرح نساخته ايد. يا گاهى مشكلى برايتان پيدا شده، اما آن را در حدى ندانسته ايد كه براى چاره جويى و حل آن، آن را با كسى در ميان بگذاريد. آيا تا كنون شده است كه براى روبه رو نشدن با يك نفر ناباب، راه خود را كج كنيد، و براى دهان به دهان نشدن با يك فرد هرزه و هتاك،دندان روى جگر گذاشته، حتى به دفاع از خويش نپرداخته ايد؟

اينها و نمونه هاى ديگرى از اين قبيل، شواهدى بر روحيه اى متعالى است كه از آن با «عزت نفس » ياد مى كنيم. جان آدمى عزيز است و رفاه و برخوردارى دوست داشتنى است;اما انسانيت انسان بالاتر از هر چيز است و شخصيت و آبرو قيمتى بسيار بالاتر از مال و اندوخته دارد. «كرامت نفس » نيز، ارزشى برتر ازمعادلات و محاسبات منفعت گرايانه و مادى دارد.

وقتى انسان به چيزى طمع مى بندد، بخشى از انسانيت والاى خويش را در معرض خطر و تلف شدن قرار مى دهد تا آن «خواسته » رابرآورده سازد. گاهى هم حق و دين و شرف و كرامت نفس، زير «پا»گذاشته مى شود تا آن مطلوب و خواسته به «دست » آيد. آيا به راستى خواسته هاى نفسانى تا اين حد مهم است كه در چنين معامله زيانبارى پى گيرى شود؟

چگونه مى توان به خواسته هاى دل، بى حساب و بى حد و مرزرسيد، بى آنكه از معنويت و كمال و ارزش، چيزى را فدا كرد و از دست داد؟ صاحبان «عزت نفس »، هرگز آبروى خود را به كف نانى نمى فروشند و به خاطر «مناعت طبع »، هرگز خواسته هاى دل رازمينه ساز حقارت و زبونى و خفت و خوارى نمى كنند.

بهاى وجود

نماد ديگرى از «عزت نفس »، آن است كه انسان، پاسدار كرامت وجودى خويش باشد و ارزش فوق مادى خود را با خواسته هاى حقيرو هوسهاى ناپايدار و درخواستهاى ذلت بار، لكه دار نسازد. «عزت » به معناى صلابت و استوارى و نفوذناپذيرى و تسخير نشدن و فرونپاشيدن و سست نشدن و نبودن است. انسانى عزيز است كه به پستيها وحقارتها راه ندهد كه در زمين دل و جان و زمينه شخصيت او نفوذ كند.كسى عزت نفس دارد كه هويت انسانى خويش را در مقابل ضربه هاى خردكننده فسادها و تباهيها حفظ كند و اين جز در سايه «خودشناسى » وآگاهى به ارزش انسانى و والايى جايگاه معنوى انسان فراهم نمى آيد.

انسان خود را با چه چيزى مقايسه مى كند و به چه چيزى مى فروشد و خود را به چه مى دهد و چه مى گيرد؟ اصلا انسان به چه وچند مى ارزد؟ حضرت على(ع) در سخن زيبا و بلند و شيوايى، در بيان جايگاه رفيع انسان و ارزش وجودى او مى فرمايد: «بدانيد كه براى جانها ووجودهاى شما، قيمت و بهايى جز «بهشت »، نيست. آگاه باشيد و خود را جز به بهشت نفروشيد»:

«انه ليس لانفسكم ثمن الا الجنة، فلا تبيعوها الا بها.» (1) . كسى كه اين جايگاه را بشناسد و از آن مراقبت كند، هرگز به پستى و حقارت و طمع و ذلت كشيده نمى شود و گوهر خود را به تمنيات نفسانى و خواهشهاى مادى نمى فروشد. عزت نفس، مانع مى شود كه انسان آگاه، خود را ارزان بفروشد.

خواستن، پل ذلت

«كيان وجودى » انسان، گاهى به خاطر «طلب » در هم مى شكند. هركس مى كوشد خود را كامل و بى نياز و بزرگوار جلوه دهد و شخصيت خويش را نگهبان باشد. ولى گاهى افراد سست اراده و طماع در برابر«خواستن »، آن گوهر را از كف مى دهند. خواستن، سند «احتياج » است و نشانه فقر و نادارى. گاهى يك «آبرو» در گرو يك «درخواست » قرار دارد و با گشودن دست نياز، آن آبروو حيثيت ساليان دراز، يكباره بر خاك مى ريزد و بر باد مى رود.

امام على(ع) فرموده است:

«ماء وجهك جامد تقطره السؤال، فانظر عند من تقطره؟»; (2) .

آبروى تو، جامد است و با سؤال و درخواست، قطره قطره مى ريزد. بنگر كه قطرات آبرو را پيش چه كسى مى ريزى!

و چه زيبا گفته است صائب تبريزى:




  • دست طلب چو پيش كسى مى كنى دراز.
    پل مى كشى كه بگذرى از آبروى خويش.



  • پل مى كشى كه بگذرى از آبروى خويش.
    پل مى كشى كه بگذرى از آبروى خويش.



بدترين وضع، آن است كه حرص و طمع و تكاثر و افزون طلبى،انسان را به «خواستن » وادار سازد و براى ست يافتن به آنچه كه ندارد،دست به هر كارى بزند و پيش هر كس و ناكسى كوچك شود و التماس و خواهش كند و كوچك شود، غلام و چاكر اين و آن گردد، تا از اين رهگذر، چيزى بر «داشته »هايش بيفزايد و يا به برخى از «خواسته »هايش برسد.

مگر دنيا چه اندازه مى ارزد كه انسان، اعتبار و شرف خود را در گروآن بگذارد؟ مگر پول، چقدر مقدس است كه انسان، عزت نفس خويش را با آن مبادله كند؟ آيا بايد به هر خواسته اى رسيد؟ و هر چه را «دل » خواست، بايدتامين كرد؟ پس عفاف و كف نفس و كنترل غرايز و تمنيات و مهار زدن بر حرص و آز، براى كجا و كى و چه كسانى است؟!

در اين داد و ستد، چه مى دهيم و چه به دست مى آوريم؟ سخنى زيبا از حضرت على(ع) نقل شده است: «و اكرم نفسك عن كل دنية و ان ساقتك الى الرغائب، فانك لن تعتاض بماتبذل من نفسك عوضا»; (3) .

خويشتن را از هر چه كه پست باشد، والاتر بدان و پرهيز كن. هرچند تو را به خواسته ها و آمالت برساند. چرا كه تو هرگز از آنچه كه از«خويش » مى دهى، چيزى عوض نخواهى يافت. مساله بر سر شرافت و كرامت انسان است. وقتى در اين داد و ستد،در مقابل «دنيا» و خواهشهاى نفسانى قرار گرفت و بخشى از آن به هدررفت و تباه شد، ديگر جايگزينى براى آن پيدا نخواهد شد.

چه بسيار عزيزانى كه در چاه «خواستن » افتادند و چون با طناب ديگران بيرون آمدند و به خواسته هاى نفسانى رسيدند، زير بار منت دونان ماندند و عزت خويش را در همان چاه وا نهادند و كرامت را باوابستگى به ديگران معامله و مبادله كردند. نخواه، تا عزيز بمانى. طمع مدار، تا سربلند باشى و قانع باش، تااسير نگردى.

اين رهنمود مولاى آزادگان حضرت امير(ع) است كه فرمود:«القناعة تؤدى الى العز»; (4) قناعت، عزت مى آورد. و نيز سخن او است كه:«العز مع الياس »; (5) عزت، همراه با نااميدى از دست مردم است. به آنچه دارى قانع باش و به داشته هايت بساز، تا عزيز باشى.

حفظ گوهر عزت

نگهبانى از گوهر عزت و كرامت، وظيفه است. نبايد خود را درمعرض تحقير و توهين قرار داد. انسان بايد از كارى كه به معذرت خواهى وادار شود پرهيز كند، تا از اين طريق هم، وجهه و آبروو اعتبارش صدمه نبيند. معاشرت بزرگوارانه، براى مصون ماندن ازتعرض و دشنام نااهلان، نگهبانى از عزت نفس است. رسيدن به اين هدف، تنظيم خاصى را در روابط انسان با ديگران مى طلبد، رابطه اى برمبناى هوشيارى و حفظ عزت و مناعت و زير پا گذاشتن طمعها وخواهشها.

بايد چنان زيست كه به پرداخت جريمه، مجبور نشد،

بايد چنان كار كرد، كه مورد توبيخ و ملامت قرار نگرفت،

بايد آن گونه رفتار كرد كه از سوى ديگران، توهينى به انسان صورت نگيرد. حداقل، بخشى از اينها به دست ماست. البته نه به اين معنا كه انسان از انجام وظيفه گفتارى و كردارى و موضع گيرى در جاى مناسب، شانه خالى كند، بلكه موجبات وهن و توهين نسبت به خويش و تحقير شدن در حضور جمع را فراهم نياورد.

هم در برخورد با قدرتمندان بايد «عزت دينى » خود را پاسدارباشيم، هم در مواجهه و معاشرت با پولداران، از رفتار ذليلانه و حقيرانه پرهيز كنيم. اين گونه مى توان موساى عزت را در برابر فرعون قدرت،سربلند نگه داشت. اگر كسى ثروتمندى را به خاطر پولش احترام كند،دين و شرافت خود را زير پاهاى خويش، له كرده است. به تعبيرحضرت على(ع):

«من اتى غنيا فتواضع له لغناه، ذهب ثلثا دينه »; (6) .

هر كس نزد ثروتمندى رود و به خاطر توانگرى و ثروتش درمقابل او كرنش و فروتنى كند، دو سوم دينش رفته است! شگفتا كه آيين يك انسان، از كجاها لطمه مى خورد كه به خيال هم نمى رسد. اين منش و رفتار را بايد به كودكان هم آموخت، تا با عزت نفس بارآيند و در مقابل «دارايان »، احساس حقارت و كوچكى و ذلت نكنند.

اگر نسل نوجوان ما، مفهوم كرامت انسان و مناعت طبع و عزت نفس را در نيابد، با روح كوچك و همت محدود و چشمى هميشه گرسنه، اسير دنياداران مى شود. بزرگترين خدمت به فرزندان، تعالى بخشيدن به همتها و غنا بخشيدن به شخصيت وجودى آنهاست. درسايه چنين تربيتى، صاحبان روحهاى بلند و وارسته، اين گونه طلبها راتلخ و دشوار مى يابند و به آن تن نمى دهند. در ديوان منسوب به حضرت على(ع) شعرى است با اين مضمون:

«جا به جا كردن صخره ها از قله كوهها، نزد من از تحمل منت مردم محبوب تراست. من تلخى همه اشياء را چشيده ام. هيچ چيز، تلختر از «سؤال » و درخواست نيست.» (7) .

و به قول ناصرخسرو:




  • به آب روى، اگر بى نان بمانم.
    بسى به زان كه خواهم نان ز دونان.



  • بسى به زان كه خواهم نان ز دونان.
    بسى به زان كه خواهم نان ز دونان.



1) نهج البلاغه، صبحى صالح، حكمت 456.

2) همان، حكمت 346.

3) همان، نامه 31.

4) غررالحكم.

5) همان.

6) نهج البلاغه، حكمت 228.

7) لنقل الصخر من قلل الجبال.

احب الى من منن الرجال.

و ذقت مرارة الاشياء طرا.

فما طعم امر من السؤال.

/ 30