تقريظ آيت اللّه جوادى آملى - آیین بندگی (ترجمه عده الداعی) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آیین بندگی (ترجمه عده الداعی) - نسخه متنی

ابن فهد حلی/ مترجم: حسین غفاری ساروی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تقريظ آيت اللّه جوادى آملى

جملاتى چند از حضرت استاد آيت اللّه علامه جوادى آملى مدظله العالى در مورد مؤلف كتاب ابـن فهد در بين علماء نظير بحر العلوم نظير سيد بن طاوس از آن علماى طرازاولند يعنى بعد از ائمـه (ع ) وقتى علماء را بررسى مى كنند خيلى فاصله دارد تانوبت به صاحب جواهر وشيخ مرتضى انـصـارى هـا برسد آنچه كه در صف مقدم ديده مى شود سيد بحرالعلوم است ابن طاوس است ابن فـهـد حـلـى است اينهاكسانى هستند كه مدعى اند ما شب قدر را شناخته ايم اينها كسانى اند كه بزرگان فقهاى ما روى عظمت اينها صحه گذاشته اند وقتى شيخ مرتضى انصارى اعلى اللّه مقامه الـشـريف درباره عظمت هاى اينگونه از علماء صحه مى گذارند آنگاه نوبت به ديگران كه مى رسد يـقـيـنا بايد با خضوع بيشترى سخن بگويند اين چندنفر جزء ستاره هاى صدر اول آسمان فقاهتند سـيد بحرالعلوم , ابن طاوس , ابن فهد, اينها كه ارتباط تنگاتنگى با ولى عصر ارواحنا فداه دارند, به حـضـورحـضـرت مـشـرف مى شوند سخنان حضرت را مى شنوند, پيام حضرت را براى مردم نقل مى كنند , آنها يك راههاى خاص دارند, آنها كسانى اند كه اهل ناله اند, اهل لابه اند, اهل سوزند, اهل دردنـد, آنـهـا نـه تنها عالمند كه عاملند, نه تنها عاملند كه حرفشان پيام علم وعمل را به ديگران منتقل مى كند.

سخن ناشر

خـداى را بر اين نعمت شكر گزاريم كه مارا موفق داشت تا خدمتى ديگر به كتابخانه وكتابخوانان پـارسى زبان مؤمن ومتعهد نموده ونياز فرهنگى عميقى رابر آورده سازيم وبراى اولين بار ترجمه كـتـاب نـفيس وپر ارج اخلاقى وتربيتى (عدة الداعى ) را كه نوشته علامه ومحقق مشهور ابن فهد حلى يكى از اعاظم علماى شيعه در قرن هشتم هجرى است

به چاپ رسانده ومنتشر سازيم مترجم آن جـنـاب حـجة الاسلام آقاى غفارى ساروى ايده اللّه نهايت تلاش وكوشش خودرا در بيان هرچه بـهـتر وواضحتر مطالب كتاب وساده كردن آن نموده است تا خواننده اى كه ازاهل علم نيست نيز بتواند از آن استفاده كند. شكر اللّه مساعيه الجميلة . مـا خـواندن وتشويق ديگران به خواندن اين كتاب را به همه طالبان كمال ومشتاقان نيل به اخلاق والاى اسـلامـى بـخـصـوص طلاب علوم دينى كه خود بايد مجسمه اخلاق حسنه باشند سفارش مـى كـنـيـم واميدواريم كه به خواندن آن اكتفا نشود

بلكه همگى سعى در به كار بستن دستورات اخـلاقـى آن داشـتـه بـاشيم كه همه الهام گرفته ازقرآن كريم واحاديث رسول اللّه (ص ) وسيره وسنت آن حضرت وائمه معصومين سلام اللّه عليهم اجمعين است . بنياد معارف اسلامى قم

مقدمه مترجم

اخلاق به معناى وسيعش , از ديرباز يكى از لوازم حوزه هاى علميه وبه تبع آن , لازمه جوامع بشرى بـوده و هست , چون انبياى عظيم الشان بويژه نبى اعظم اسلام (ص )هم , بدان آراسته بودند ((1)) وهم , ماموريت آراستن جامعه به آن را برعهده داشته اند ((2)) .

از ابـتـداى ورود بـه حـوزه مـقـدسه علميه قم , مانند ساير طلاب وفضلاى حوزه , يكى از بهترين لـحظات وساعات عمرم , حضور در كلاسهاى اخلاق وزانو زدن در برابراساتيدى بود كه صفا و نور حاصل بارز يك عمر جهاد با نفس , از رخسار مباركشان پديدار بوده لذتى كه از آن جلسات مى بردم قابل توصيف نيست و قلم و زبان از بيان آن عاجزند. در همان جلسات بود كه با نام كتاب ارزشمند عدة الداعى ونويسنده اش مرحوم ابن فهد حلى آشنا شدم , چون اساتيد اخلاق در اغلب موارداز مـطـالـب وروايـات اين كتاب نقل و ياد مى كردند ومارا به خواندن آن سفارش مى نمودند . وحتى بـرخـى از آنـان عـميقا معتقد بودند كه بايد كتاب عدة الدعى جزوكتابهاى درسى حوزه ها قرار گيرد.

مدتى در بازار دنبال اين كتاب , جستجو و تفحص نمودم ولى آن را نيافتم تا اينكه درنمايشگاه بين الـمـلـلـى كـتاب , در غرفه يكى از ناشران بيروتى آنرا يافتم , خوشحال شدم و فورا نامش را در فرم درخـواستى نوشتم , پس از يك سال و نيم انتظار,سرانجام كتاب به دستم رسيد, در اولين فرصت مـناسب , شروع به خواندن آن كردم ,هر قدر بيشتر مى خواندم , علاقه ام به آن افزون تر مى گشت , اكثر اوقات پس ازفراغت از مطالعه , آن را نبوسيده بر زمين نمى گذاشتم .

در اتاق مطالعه آن را در مـحلى قرار دادم كه دائما در معرض ديدم باشد تا با مشاهده آن ياد مطالبش افتاده از خاطرم محو نشود. هـر وقـت چـشمم به جلد آن مى افتاد, شور و شعفى در قلبم ايجاد مى گشت تا جائى كه بعضى از قسمتهايش را مكرر با دقت , مطالعه ومورد بررسى قراردادم وهرگاه مطالبش را براى ديگران نقل مى كردم در آنان نيز حالتى نظير من ايجاد مى شد. بـالاخـره پـس از گـذشت مدتى , تصميم به ترجمه آن گرفتم تا پارسى زبانانى كه اززبان عربى بهره اى ندارند, از فضايل آن محروم نگردند, لذا با توكل به قدرت لا يزال پروردگار متعال , اين كار را شروع كردم . قبل از آغاز ترجمه , توجه به نكات ذيل ضرورى به نظر مى رسد:

1 ـ بـراى سهولت رجوع ونقل از اين كتاب , علاوه بر ترجمه , متن آيات و روايات نيزآورده شده كه روايات با شماره معين گرديده ((3)) وآدرس آيات هم در پاورقى آمده است .

2 ـ جـهت استفاده بهتر از ترجمه تحت اللفظى پرهيز گرديد وسعى شد مفاهيم ومطالب كتاب , در قالب عباراتى گويا و روان , عرضه گردد.

3 ـ مـمكن است بعضى از روايات نقل شده , از نظر سند غير معتبر باشند نظير آنچه ازابو هريره يا كـعب الاحبار نقل گرديده است , ولى عمل به آنها بلا اشكال است , به خاطر وجود همان مضمون در روايات معتبر يا از باب عمل كردن به روايات من بلغ ((4)) .

4 ـ از نـكـات لازم و ضـرورى كه حتما بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه مبادا تنهابعضى از ابواب كتاب مورد مطالعه قرار گيرد واز ابواب ديگر صرف نظر گردد چون چه بسا مفيد نبوده كه هـيـچ , بـلـكه مضر هم باشد, مثلا در بخش حسن ظن بندگان به خداوند متعال : نخست روايات رجـاء ذكـر شده و بعد از آن , روايات خوف كه قهراصرف اتكا به روايات دسته اول , شايد موجب ايـجـاد جـرات بـندگان بر ارتكاب معاصى گردد, بنابراين , زمانى بهره كامل ومورد نظر, نصيب مى گردد كه تمام كتاب بادقت كافى , مورد مطالعه قرار گيرد.

5 ـ پاورقى ها ومطالبى كه در متن , بين دو پرانتز آمده , از مترجم است .

6 ـ در اين ترجمه , از نسخه هاى مختلف عدة در كتابخانه دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم و كـتـابخانه حضرت آيت اللّه العظمى مرحوم مرعشى نجفى ونيز ازنقل مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار از عدة الداعى , استفاده شده واغلاطچاپهاى مختلف نيز تصحيح گرديده است .

مختصرى از زندگينامه مؤلف

نـام شـريـفـش احمد بن محمد بن فهد اسدى حلى , كنيه اش ابو العباس ولقبش جمال الدين يا جمال السالكين است . در سال 757 هجرى قمرى در شهر حله عراق ديده به جهان گشود ودر همانجاشروع به تحصيل وكـسب مدارج علمى وعملى نمود ((5)) پس از كسب معارف وفضايل , خود بصورت مرجعى براى علما در آمد و حوزه تدريس را در مدرسه زينبيه حله داير نمود وطلاب از چشمه هاى علوم وانوار وفيوضات معرفتش ,بهره ها بردند. شيخ ما علاوه بر تدريس , به كار تاليف نيز اشتغال داشت كه تاكنون 47 كتاب ورساله به نام ايشان در موضوعات مختلف مانند: فقه , اخلاق , كلام و تاريخ , به ثبت رسيده است . در احـوالاتش آورده اند كه حضرت على (ع ) را در عالم خواب ديد, در حالى كه دست سيد مرتضى عـلـم الـهـدى (ره ) را گرفته , در صحن مطهر نجف اشرف , مشغول راه رفتن هستند و لباسى از ابريشم سبز بر تن دارند. ابن فهد (ره ) جلو رفت و سلام كرد, آنان جوابش را دادند . آنگاه سيد مرتضى (ره )رو به وى كرد و گفت : آفرين بر يارى كننده ما اهل بيت , سپس از اسامى كتابهايش سؤال كرد, و قتى ابن فهد (ره ) نام كتبش را شرح داد, سيد (ره ) به او گفت : كتابى بنويس كه حاوى تحرير مسائل وآسان كننده راهها ودلايل باشد وآن كتاب رابا اين جملات آغاز كن : بسم اللّه الرحمن الرحيم الحمد للّه المقدس بكماله عن مشابهة المخلوقات . وقـتـى از خـواب بـيدار شد شروع به نوشتن كتاب تحرير نموده افتتاحش راهمان جملات سيد مرتضى (ره ) قرارداد. ابن فهد (ره ) و كتاب عدة الداعى و نجاح الساعى در ايـن كتاب , آداب و كيفيت دعا از نظر زمان , مكان , شخص دعا كننده و ... بررسى شده ويكى از سـؤالـهـاى عمده اين باب كه چرا دعاهايمان مستجاب نمى شود و حال آنكه خداوند متعال وعده اجـابـت داده ؟ به بهترين وجه پاسخ داده شده است . مضافابه اينكه به مناسبت , مباحثى از جمله : آداب صدقه دادن , فضيلت كسب علم , وظيفه علما, وظيفه دانش پژوهان , وظايف متقابل فرزند و والدين , آداب كسب و كار, حق همسر بر شوهر و.. نيز در آن آمده است خلاصه كلام اينكه : خواننده مـحـتـرم درپـايـان , قـضـاوت خـواهد كرد كه اين كتاب اگر در نوع خود بى نظير نباشد, لا اقل كم نظيراست . اين كتاب , داراى يك مقدمه , شش باب , يك ارشاد ويك خاتمه به شرح ذيل مى باشد:

مقدمه : تعريف دعا. باب اول : تشويق به دعا. باب دوم : اسباب اجابت . باب سوم : اوصاف دعا كننده . باب چهارم : كيفيت دعا. باب پنجم : ذكر. باب ششم : تلاوت قرآن . ارشاد: اهميت تقوا وترك گناه . خاتمه : اسماء حسناى الهى . هـمـانگونه كه در پايان كتاب خواهد آمد, مؤلف محترم در شب دوشنبه شانزدهم جمادى الاولى , سال 801 هجرى قمرى يعنى در سن 44 سالگى از نوشتن آن فارغ شده اند. ناگفته نماند كه ايشان , كتاب عدة الداعى را تلخيص نيز نموده اند. وفات ومدفن شريفش عـلامـه ابن فهد حلى (ره ) در سال 841 هجرى يعنى در سن 84 سالگى , آفتاب وجود شريفش در عـالـم ديـگر طلوع كرد. پيكر پاكش در جوار خيمگاه سالارش ,حضرت ابا عبداللّه الحسين (ع ) در كربلا به خاك سپرده شد. بـارگاهش , زيارتگاه عاشقان است .

اخيرا ساختمان آن تجديد بنا شده در كنارش خيابانى به نام او احداث گرديده است .

سپاس و ستايش

سپاس وستايش مخصوص خدائى است كه نداهارا مى شنود, بلاهارا دفع مى كند,تاريكى را برداشته نـور مى بخشد. به دل اميد مى دهد ونعمتهايش را ناقص نگذاشته كامل مى نمايد. بخشش او بسيار وروزى هايش بى شمار است . آسمان را بر افراشت و زمين را (براى زندگى بشر) هموار نگاهداشت . درود بـر خـاتـم پيامبران محمد مصطفى (ص ) كه خداوند اورا از ميان ساير انبياءبرگزيد وحجت خود در بين اهل آسمان و زمين قرار داد. وبر آل او كه از پدران ومادرانى پاك زائيده شدند ومردم , به پيروى از ايشان مامور گرديده اند. درود بر آنان تا آسمان و زمين برجاست وتا روزى كه قيامت برپا مى شود. مـسـلما يكى از بزرگترين نعمتها والطاف ذات اقدس الهى اين است كه نه تنها دعاكردن وسخن گـفتن با خودش را به ما آموخت , بلكه بدان دعوت و تحريك هم نمود. ميل و كشش درونى را در انـسـان جـهت اقدام به اين كار قرار داد. وعلاوه بر آن ,اسباب نجات از شيطان درون وبرون را در مناجات وكليدهاى بخشش ها وهدايايش را در سؤال ودر خواست از او, به وديعت نهاد. وبراى اجابت دعا وپذيرفته شدن خواسته هاى بندگان , اسباب و عللى همچون دعاهاى مخصوص , خصوصيات دعا كنندگان , حالات دعا ومكانها وزمانهايى كه درآن بايد دعا كرد, مقرر نمود. ايـن كـتـاب را بـه همين جهت (يعنى تبيين آن اسباب وعلل ) در يك مقدمه وشش باب , نگاشتيم ونامش را عدة الداعى ونجاح الساعى ((6)) نهاديم .

مقدمه

تعريف دعا و ترغيب به آن

دعا يك معناى لغوى و يك معناى اصطلاحى دارد. در لـغـت به معناى ندا و صدا زدن است : دعوت فلانا, يعنى : اورا صدا زدم . و دراصطلاح بدين معناست كه فرد پست و پايين , از فرد برتر وبالا, با حالت خضوع وسرافكندگى , چيزى را طلب كند. چـون هـدف ومـقـصـود از نوشتن كتاب حاضر, اين است كه خواننده محترم نسبت به دعا كردن , تشويق شود وبه پروردگار وعطايايش حسن ظن پيدا كند لذا در اينجاچند حديث , پيرامون همين موضوع ذكر مى كنيم : شيخ صدوق (ره ) از ائمه اطهار (ع ) روايت كرده كه فرمودند:

1 ـ من بلغه شى ء من الخير فعمل به كان له من الثواب ما بلغه وان لم يكن الا مر كمانقل اليه . يـعـنى : اگر به كسى خبر برسد كه مثلا فلان عمل , فلان مقدار ثواب دارد و او آن راانجام بدهد, خداوند متعال همان مقدار ثواب را خواهد داد, اگر چه در واقع اينچنين نباشد. و نيز صفوان از امام صادق (ع ) روايت كرده كه حضرت فرمود:

2 ـ مـن بلغه شى ء من الخير فعمل به كان له اجر ذلك وان كان رسول اللّه ـ صلى اللّه عليه وآله لم يقله . يعنى : اگر به كسى خبر برسد كه فلان كار چه مقدار ثواب دارد وبدان عمل كند,پروردگار منان همان ثواب را به او خواهد داداگر چه پيامبر (ص ) آن را نگفته باشد. شيخ كلينى (ره ) از حضرت صادق (ع ) اينچنين روايت كرده است :

3 ـ من سمع شيئا من الثواب على شى ء فصنعه , كان له اجره وان لم يكن على مابلغه . يـعـنـى : اگـر كسى ثوابى را بر چيزى بشنود وآن را انجام دهد, ثوابش را خواهد برد, اگرچه در واقع , خبر مطابق آنچه شنيده , نباشد. اهل سنت نيز از جابر بن عبداللّه انصارى (ره ) روايت كرده اند كه پيامبر (ص )فرمود: 4 ـ من بلغه عن اللّه فضيلة فاخذها وعمل بما فيها ايمانا باللّه ورجاء ثوابه , اعطاه اللّه تعالى ذلك وان لم يكن كذلك . يـعنى : اگر به فردى بگويند فلان عمل نيك نزد خداوند متعال فلان اندازه فضيلت وثواب دارد و او هـم آن را بـه قصد رسيدن به اين فضيلت , انجام بدهد, ذات اقدس الهى , آن ثواب را به او خواهد داد, اگر چه واقع , امر اين چنين نباشد. بنابر اين , هم شيعه و هم اهل سنت بر اين مطلب اتفاق نظر دارند ((7)) .

باب اول : تشويق به دعا

تحريص بر دعا و تشويق عقل بر آن عـقـل هـر عـاقلى حكم مى كند كه وقتى انسان قدرت دارد, بايد ضرر را از خودش دفع نمايد و از طرف ديگر مى دانيم كه زندگى در اين دنيا براى هيچ انسانى بدون ضرر وزيان و تشويش خاطره نيست چون : يا درد و مرضى در اندرون خود دارد.

يا ظالمى از خارج اورا مى آزارد. يا در شغل وكارش گرفتارى دارد. يا همسايه به او آزار مى رساند. و يا ... واگـر فـعـلا هـيـچيك از اين گرفتاريها پيش نيامده باشد, باز عقل محال نمى داند كه درآينده گـرفـتاريهايى برايش پديد آيد, چگونه پديد نيايد و حال آنكه دنيا محل حوادث است وهيچوقت بر يـك مـنـوال , ثـابـت وبـرقـرار نـمى ماند وكسى از سختيهاومصيبتهاى آن در امان نيست . منتها سـختيهايش براى بعضيها به فعليت رسيده ومحقق شده و براى عده ديگر در آينده محقق خواهد شد , اما عقل حكم به وجوب ولزوم برطرف نمودن هر دو قسم از مصيبتها وگرفتاريها مى كند, اين از يك سوى . از سـوى ديـگر, دعا وسيله اى ايست كه مى تواند اين مشكل را برطرف سازد وآن رابراى انسان حل كـنـد, پـس عـقـلا لازم اسـت كه دست به دامان دعا بياويزيم و از آن براى حل مشكلاتمان كمك بگيريم . همين معنا در كلام اميرالمؤمنين وسيدالوصيين ـ عليه و على آله افضل صلوات المصلين ـ آمده , آنجا كه مى فرمايد: 5 ـ ما من احد ابتلي وان عظمت بلواه باحق بالدعاء من المعافى الذى لا ياءمن من البلاء. يعنى : مبادا كسى كه فعلا بلايى به او روى نياورده ودر عافيت زندگى مى كند ولى درآينده از آن در امان نيست , گمان كند كه انسان گرفتار ـ هرچند گرفتاريش بزرگ باشدـ بيشتر از او به دعا نيازمنداست .

(بلكه وى نيز براى دفع بلاهاى آتيه به دعا نياز دار). از اين حديث , فهميده مى شود كه هر فردى به دعا نياز دارد, چه آن كسى كه درعافيت است وچه آن كس كه مبتلاست , منتها دومى براى برطرف ساختن بلايى كه هست و اولى براى جلوگيرى از نزول آن . علاوه بر اين , دعا سبب جلب منفعت ويا بقاى نعمتهاى موجود نيز مى گردد, چون معصومين (ع ) از آن بـه سـلاح و تـرس تـعـبير كردند, سلاح وسيله اى است كه انسان رابه منفعتى برساند, يا ضـررى را از او دفع كند وترس به سپر مى گويند كه موجب حفظ ونگهدارى انسان از مشكلات وسختيها مى شود. رسول خدا (ص ) فرمود:

6 ـ الا ادلـكـم عـلـى سلاح ينجيكم من اعدائكم ويدر ارزاقكم ؟

قالوا: بلى يا رسول اللّه (ص ) قال : تدعون ربكم بالليل والنهار فان سلاح المؤمن الدعاء. يـعـنـى : آيـا اسـلـحه اى را به شما معرفى كنم كه هم شمارا از شر دشمنانتان نجات ميدهدوهم روزيـتـان را زياد مى نمايد؟ گفتند: بلى يا رسول اللّه (ص ) فرمود: پروردگارتان رادر شب و روز بخوانيد و دعا كنيد, چون دعا, اسلحه مؤمن است . امام على (ع ) مى فرمايد:

7 ـ الدعاء ترس المؤمن ومتى تكثر قرع الباب يفتح لك . يـعنى : دعا, سپر مؤمن است , اگر باب رحمت الهى را زياد بكوبى (ونا اميد نشوى ,عاقبت ) آن در, به رويت گشوده خواهد شد . امام جعفر بن محمد صادق (ع ) فرمود: 8 ـ الدعاء انفذ من السنان الحديد. يعنى : دعا از سر نيزه آهنى , برنده تر و نافذتراست . امام موسى بن جعفر (ع ) فرمود:

9 ـ ان الـدعاء يرد ما قدر وما لم يقدر. قال : قلت : وما قد قدر فقد عرفته فما لم يقدر؟قال : حتى لا يكون . يـعـنـى : دعا, هم آنچه مقدر شده و هم آنچه مقدر نشده , هر دو را بر مى گرداند و سبب تغييرش مى شود. راوى (يعنى عمر بن يزيد) مى گويد, گفتم : آنچه مقدر شده , معين و معلوم است كه دعا مـوجـب تغييرش مى شود, اما آنچه مقدر نشده , چطور؟ فرمود:دعا موجب مى شود كه اصلا مقدر نشود. ونيز آن حضرت فرمود: 10 ـ عـليكم بالدعاء فان الدعاء والطلب الى اللّه تعالى يرد البلاء وقد قدر وقضي فلم يبق الا امضاؤه فاذا دعى اللّه وسئل صرفه صرفه .

يعنى : دعا كنيد, چون دعا و طلب كردن از خداوند تعالى , بلارا دفع مى كند حتى اگرمقدر شده و بدان حكم گرديده و بجز اجرايش چيزى نمانده باشد, در اين صورت اگر از خدا بخواهيد كه آن را برگرداند, بر مى گرداند. زرارة از امام محمد باقر (ع ) نقل مى كند كه فرمود: 11 ـ الا ادلكم على شى ء لم يستثن فيه رسول اللّه صلى اللّه عليه واله وسلم ؟ قلت :بلى , قال : الدعاء يرد القضاء وقد ابرم ابراما ـ وضم اصابعه . يـعـنـى : آيا مى خواهيد چيزى را به شما معرفى كنم كه رسول اللّه (ص ) از آن استثناءنكرد (يعنى نـفـرمـود ان شـاء اللّه ) زراره مـى گويد

گفتم : بلى , فرمود: آن چيز, دعاست كه قضاى الهى را بر مـى گـردانـد اگـر چه محكم وحتمى شده باشد. آنگاه حضرت ازباب تشبيه قضاى حتمى الهى , انگشتان دستهايشان را درهم فروبردند. امام زين العابدين (ع ) فرمود: 12 ـ ان الدعاء والبلاء ليتوافقان الى يوم القيامة ان الدعاء ليرد البلاء وقد ابرم ابراما. يـعـنـى : دعا وبلا, تا روز قيامت باهم در مبارزه اند ودر اين ميدان , دعا پيروزمندانه بيرون مى آيد اگر چه آن بلا حتمى بوده باشد. ونيز از آن حضرت است كه فرمود:

13 ـ الدعاء يرد البلاء النازل وما لم ينزل . يعنى : دعا, هم بلاى فرود آمده را بر مى دارد و هم , بلاى نيامده را. با توجه به اين احاديث و احاديث مشابه ديگرى كه به خاطر پرهيز از طولانى شدن بحث از ذكر آنها خوددارى كرديم , روشن مى شود كه بايد ضررهارا به واسطه دعادفع كرد. ودافع ضرر بودن دعا, از طريق اخبار معصومين (ع ) كه علم به راستگويى آنان داريم , ثابت مى شود.

تشويق بر دعا در آيات و روايات

آيات (قل ما يعبؤا بكم ربى لولا دعائكم ) ((8)) . يعنى : اى پيامبر! بگو اگر دعايتان نبود, پروردگار من به شما اهميتى نمى داد. (وقال ربكم ادعونى استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين ) ((9)) . يـعنى : پروردگارتان مى گويد: مرا بخوانيد تا اجابتتان كنم . مسلما آنانى كه از پرستش و عبادت من سركشى مى كنند, بزودى با خوارى به جهنم در مى آيند. در اين آيه شريفه , خداوند متعال دعا را عبادت خوانده (يعنى اگر كسى با خدايش سخن بگويد, عبادت كرده ) وسركشان از عبادت را به منزله كافر قرار داده است .

(وادعوه خوفا وطمعا) ((10)) . يعنى : خداى را از روى بيم و اميد, بخوانيد. (واذا ساءلك عبادى عنى فانى قريب اجيب دعوة الداع اذا دعان فليستجيبوا لي وليؤمنوا بي لعلهم يرشدون ) ((11)) . يـعنى : هرگاه بندگانم درباره من از تو سؤال كردند (بگو كه ) من نزديكم وبه نداى كسى كه مرا بخواند, پاسخ مى دهم , پس اينان بايد مرا بخوانند وبه من ايمان بياورندتا ارشاد گردند. حال كه كلام به اين آيه شريفه از قرآن كريم رسيد, خوب است نكاتى را درباره آن متذكر شويم : اول ـ جـمـلـه : هـرگـاه بـندگانم از تو درباره من سؤال كردند , كنايه است به اينكه خوب است بندگان من , از من سؤال كنند. دوم ـ خـداونـد مـتـعـال در پـاسخ نفرمود: بگو من نزديكم (به مناسبت اينكه اول آيه خطاب به پـيامبراست ) بلكه جهت تسريع در پاسخ بندگان , كلمه بگو را حذف كرده مستقيما فرمود: من نزديكم . سوم ـ بر سر جواب , حرف فاء در آورد كه دلالت بر عدم فاصله دارد. چـهـارم ـ پـروردگار سبحان خودش مستقيما پاسخ داد و اين نشانه منزلت و شرف دعانزد ذات اقدس اللّه است . در همين باره امام باقر (ع ) مى فرمايد: لا تمل من الدعاء فانه من اللّه بمكان ((12)) .

يعنى : از دعا خسته مشو, چون نزد خدا ارزش دارد. ودر پـاسـخ بريد بن معاويه كه از آن حضرت پرسيده بود آيا دعاى بيشتر بهتراست ياقرائت قرآن بيشتر؟ فرمود: 14 ـ كثرة الدعاء افضل ثم قراء: قل ما يعبؤا بكم ربى لولا دعاؤكم . يـعـنـى : دعـاى بـيـشتر بهتراست , چون خداوند فرمود: اى پيامبر ـ صلى اللّه عليه و آله بگو اگر دعايتان نبود, پروردگار من به شما اهميتى نمى داد. پنجم : اين آيه كريمه دلالت دارد بر اينكه ذات اقدس الهى , مكان ندارد, چون اگرمكان مى داشت بـه هر مناجات كننده اى نزديك نبود , (يعنى اگر به فردى در شرق عالم نزديك بود, مى بايست از فـردى كه در غرب است دور بوده باشد, چون خاصيت موجودات مكان دار اين است و حال آنكه او به هر دو نزديك است , پس مكان ندارد). شـشـم ـ پـروردگـار مـتـعـال در ايـن آيـه بـا جـمـلـه (فـلـيـسـتـجيبوا لى ) امر به دعا كردن بندگان نموده است . هفتم ـ امام صادق (ع ) در تفسير جمله (وليؤمنوا بى ) فرمود: 15 ـ وليتحققوا انى قادر على اعطائهم . يعنى : بندگان من بدانند كه من قدرت بخشش درخواستهاى ايشان را دارم . اين فرمان حق , دو فايده دارد:

فايده اول : به بندگان اعلام مى دارد كه او قادراست . فـايده دوم : بندگان را در رسيدن به حاجات ودرخواستهايشان اميدوار مى كند, چون انسان اگر بـدانـد طرف معامله اش قدرت بر تسليم و تحويل آنچه بر عهده اوست رادارد, در او ميل و رغبت ايـجـاد مـى شـود كه دست به آن معامله بزند, همچنانكه اگربداند طرف معامله اش اين قدرت را نـدارد اقـدام نـخـواهـد كرد, به همين خاطرمى بينيد كه مردم از معامله با افراد ورشكسته پرهيز مى كنند. هـشـتـم : بـا ذكر جمله يرشدون گويا به بندگان بشارت مى دهد كه دعايتان اجابت شد,چون رشاد به راه هدايتى گويند كه به مطلوب و مقصود مى رسد. در اين مورد امام صادق (ع ) مى فرمايد: 16 ـ من تمنى شيئا وهو للّه رضا لم يخرج من الدنيا حتى يعطاه .

يعنى : اگر كسى از خداوند متعال چيزى بخواهد كه مورد رضاى حق هم باشد, تا ازدنيا نرفته , آن را دريافت مى كند. ايـن حديث از پيامبر اكرم ـ صلى اللّه عليه و آله وسلم نيز روايت شده است .آنحضرت در جاى ديگر مى فرمايد: 17 ـ اذا دعوت فظن حاجتك بالباب . يعنى : هرگاه دعا كردى , گمانت اين باشد كه حاجتت نزد در آماده و حاضر است . اسرار محروميت از اجابت دعا حتما خواهيد گفت : ما بسيارى از مردم را مى بينيم كه دعا مى كنند ولى اجابت نمى شود واين در ظاهر, با آيه شريفه مورد بحث ((13)) منافات دارد.

در پـاسخ بايد گفت : اجابت نشدن دعا, حتما به خاطر كوتاهى و اخلال در شرايطدعاست وآن هم دو صورت دارد: اول ايـنـكه : آداب آن را مراعات نكرده است , چون دعا دستوراتى دارد كه ان شاء اللّه تعالى در ابواب بعدى خواهد آمد. عثمان بن سعيد مى گويد: فردى به من گفت كه من به خدمت امام صادق (ع ) شرفياب شده , عرض كردم : دو آيه در قرآن كريم هست كه هنوز آن دو را درست درك نكرده ام . فرمود: آن دو آيه كدامند؟ گفتم : يكى آيه شريفه : ادعونى استجب لكم است كه ما دعا مى كنيم ولى اجابتى نمى بينيم .

فرمود: آيا خداوند متعال خلف وعده مى كند؟ گفتم : خير. فرمود: پس چرا اجابت نمى شود؟ گفتم : نمى دانم . فرمود: اما من تورا با خبر مى كنم : 18 ـ مـن اطـاع اللّه فيما امره ثم دعا من جهة الدعاء اجابه قلت : وماجهة الدعاء؟ قال عليه السلام : تبداء فتحمد اللّه وتذكر نعمه عندك ثم تشكره ثم تصلى على النبى واله ـ صلى اللّه عليه و آله وسلم ثم تذكر ذنوبك فتقر بها ثم تستغفر اللّه منها فهذه جهة الدعاء. يـعنى : كسى كه اوامر الهى را اطاعت نمايد و سپس از راهش دعا كند, مستجاب مى شود. گفتم : راه دعا كدام است ؟

فـرمـود: ابـتدا خداوند متعال را حمد مى كنى , بعد نعمتهايش را به ياد مى آورى , سپس آنهارا شكر مـى گـزارى , بـعد بر پيامبر و آلش (ع ) صلوات مى فرستى , آنگاه گناهان خودرا ياد آور شده بدان اقرار مى كنى , پس از آن , از گناهانت استغفار مى نمائى , اين طريق دعاست . آنگاه فرمود: آيه بعدى چيست ؟ گفتم : آيه : (وما انفقتم من شيى ء فهو يخلفه وهو خير الرازقين ) ((14)) . فرمود: آيا خداوند متعال خلف وعده مى كند؟ گفتم : خير. فرمود: پس چرا عوض نمى دهد؟ گفتم : نمى دانم . فرمود: لو ان احدكم اكتسب المال من حله وانفقه فى حقه لم ينفق رجل درهما الااخلف عليه . يـعـنـى : اگـر كسى مالى را از راه حلال به دست بياورد و در موردى كه سزاوار است ,انفاق كند, حتما عوضش را خواهد ديد , حتى اگر يك درهم ببخشد. دوم ايـنـكـه : چـيـزى را طلب كرده كه به صلاح او نيست يا مفسده اى براى خودش ياديگران در بـردارد, چـون مـحال است كسى چيزى از خدا بخواهد ومطابق حكمت هم باشد, ولى ذات اقدس الـهـى آن را اجـابت نكند. بنابر اين , شايسته است كه دعاكننده به هنگام دعا اين شرط را ((15)) بر زبـان بـيـاورد واگر اين كاررا نكرد, لا اقل مقصود قلبى اش اين باشد كه خدايا اين حاجت را اگر خـيـر و مصلحت باشد, عطاكن , بنابر اين , اگر در واقع چنين باشد , حتما پروردگار متعال آن را اجابت مى كندواگر مصلحت در تاخير باشد, آن را به تاخير مى اندازد, چون خودش مى فرمايد: (ولو يعجل اللّه للناس الشر استعجالهم بالخير لقضي اليهم اجلهم ) ((16)) . يعنى : اگر همان مقدار كه مردم در طلب خير عجله به خرج مى دهند, خداوندسبحان نيز در شر, عجله نشان مى داد, مرگ آنان فرا مى رسيد . در دعاى ائمه (ع ) مى خوانيم : 19 ـ يا من لا تغير حكمته الوسائل . يعنى : اى كسى كه وسيله ها (مانند دعا) موجب تغيير حكمتش نمى شوند.

بـنـابر اين , چون علم غيب بر بندگان پوشيده است , چه بسا شخصى از روى غلبه قواى شهوانى بر عـقـلـش , چـيـزى را از خدا طلب كند يا خيالاتش باعث شود كه كارفاسدى را نيك ببيند و آن را درخواست كرده و حتى اصرار و پافشارى نيزبكند ((17)) . در ايـن صـورت , اگـر خـداوند منان , پاسخ مثبت به او بدهد وخواهشش را بر آورده سازد, موجب هلاكت او خواهد شد. ايـن مـسـئلـه بـسـيـار واضح و روشن است و نيازى به توضيح ندارد كه يك وقت چيزى را طلب مى كنيم , اما پس از مدتى از شر آن به خدا پناه مى بريم . ودر مقابل , ازچيزى فرار مى كنيم , اما پس از گذشت مدتى , به دنبالش مى گرديم . سخن على (ع ) نيز همين معنا را مى رساند آنجا كه مى فرمايد: 20 ـ رب امر حرص الانسان عليه فلما ادركه ود ان لم يكن ادركه . يـعـنـى : چه بسا انسان نسبت به چيزى حريص است و آن را مى طلبد و چون به آن دسترسى پيدا كرد, دوست مى دارد كه اى كاش ! اصلا بدان نمى رسيد. جان كلام در آيه شريفه سوره بقره نهفته است كه مارا از ديگر سخنها بى نيازمى سازد, مى فرمايد:

(وعـسـى ان تـكـرهـوا شـيـئا وهـو خير لكم وعسى ان تحبوا شيئا وهو شر لكم واللّه يعلم وانتم لا تعلمون ) ((18)) . يـعـنـى : چـه بسا از چيزى بدتان مى آيد, در حالى كه آن چيز برايتان خيراست . و چه بسا چيزى را خوش داريد و حال آنكه برايتان شر مى باشد, خدا مى داند ولى شمانمى دانيد. اصـل تـشـريـع دعـا و ثـواب دادن بر آن از باب رحمت خدايى است كه رحمتش برغضبش پيشى گرفته , بنابر اين , نبايد چنين دعايى را اجابت نمايد, چون غرض بنده از دعا, اين است كه خيرى به او برسد و حالش اصلاح گردد , نه اينكه روزگارش بدتر شود. بـنـابر اين , اگر چيزى را طلب مى كند, منظورش اين نيست كه هرچه هست (چه خوب و چه بد) مـى خـواهـم , بـلـكه مقصودش اين است كه اگر براى من نفع دارد,مى خواهم , پس اين شرط در خـاطـره او اسـتـواراست , اگر چه به زبان نياورده باشدحتى اگر در ذهنش هم اين شرط خطور نـكـرده بـاشـد (اگـر كسى از او سؤال كند كه اين مطلب براى تو فلان مفاسد و مضرات را درپى خواهد داشت , آيا بازهم آن رامى خواهى ؟ مسلما جوابش منفى خواهد بود).

مـانـنـد كـسـى كه بخواهد با زبان بيگانه , چيزى را به كسى بفهماند, اگر در ايراد سخن ,كلمه يا كلماتى را اشتباها به كار ببرد, در اينجا برداشت شنونده بايد آن چيزى باشدكه گوينده قصد كرده نه آن چيزى كه به زبان آورده است . تلفظ غلط در دعا ((19)) از آنـچـه گـفته شد مى توان اينگونه نتيجه گرفت كه در روايات ((20)) آمده است خداوند متعال دعـايـى را كـه غـلـط تـلفظ گردد, قبول نمى كند, اين بدين معناست كه آن را به شكل درستش مى پذيرد. توضيح مطلب اينكه : از امام جواد (ع ) روايت شده است كه فرمود:

21 ـ مـا اسـتـوى رجـلان فى حسب ودين قط الا كان افضلهما عند اللّه عز وجل ادبهماقال : قلت : جـعـلت فداك قد علمت فضله عند الناس فى النادى والمجالس , فمافضله عند اللّه عز وجل ؟ قال عليه السلام : بقراءة القران كما انزل ودعائه اللّه عزوجل من حيث لا يلحن وذلك ان الدعاء الملحون لا يصعد الى اللّه عز وجل . يعنى : اگر دو نفر در ديانت ومفاخر اباء واجدادى ((21)) برابر باشند, آن يك كه ادبش بيشتراست , نزد خداوند متعال برتر وبا فضيلت تراست . راوى گويد پرسيدم : فدايت شوم ! برترى فرد مؤدب نزد مـردم ودر مـجـالس معلوم مى باشد , اما نزد خداوندعز وجل چگونه است ؟ فرمود: فضيلتش به اين اسـت كه قرآن را همانگونه كه نازل شده قرائت مى كند ودر دعا كردن , از غلط گوئى پرهيز دارد, چـون دعـاى غلط به سوى خداوند متعال بالا نمى رود , شبيه همين مضمون , سخن امام صادق ـ عليه السلام است كه فرمود: 22 ـ نحن قوم فصحاء اذا رويتم عنا فاعربوها. يـعـنـى : ما قومى فصيح و خوش سخن هستيم , هرگاه از ما سخنى را نقل مى كنيد,درست نقل كنيد. همينجا اشكال مى شود كه اگر مراد اين دو حديث همان معناى ظاهرشان باشد , مادر واقع خلاف آن را مـشـاهـده مـى كنيم , چون چه بسا افرادى كه دعايشان از نظر ادبى غلط است , اما مستجاب مى شود و چه بسا انسانهاى پاك و اهل تقوا وپرهيز كار ازگناه را مى بينيم كه اميد اجابت دعايشان مى رود, ولى اصلا چيزى از ادبيات (فعل ,فاعل , مفعول و...) نمى دانند. علاوه بر اين , اگر خداوند متعال به چنين دعائى توجه نمى كند, پس چه فايده اى دارد كه انسان را مـامـور بـه دعا كردن نموده بنابر اين , بايد بگوئيم تنها اديبان زبردست مامور به دعا هستند, حتى آنان نيز از اشتباه وغلط در امان نيستند, زيرا چه بسا هنگام دعا, غرق در ذكر وتوجه به ذات اقدس الهى باشند كه در آن حالت , از توجه به قواعد ادبى غافل بمانند ((22)) . ولى ما يقين به بطلان تمامى اين سخنان داريم , زيرا هم بالعيان خلاف آن را مشاهده مى كنيم وهم ائمه اطهار (ع ) بر ضد اين پندارها فرمان داده اند. اهل بيت (ع ) در آداب و شروط دعا, امور زيادى را ذكر كرده اند كه ان شاء اللّه تعالى خواهد آمد. اما از رعايت نكات ادبى ودستورى , هيچ سخنى به ميان نياورده اند. بنابراين معناى آن دو حديثى كه در اين رابطه از امام جواد و امام صادق (ع ) نقل شد, چه مى باشد؟ در حل اين شبهه سخنانى گفته شده : بـعـضى گفته اند: منظور, دعاى انسان عليه خوداست , چون هنگام گرفتارى وپريشانى , ناراحت شـده , خـودش را نـفـريـن مى كند, اين دعا غلط است و خداوندمتعال آن را نپذيرفته , مستجابش نـمـى كند. دليل بر اين مطلب , آيه شريفه يازدهم ازسوره مباركه يونس است كه ذكرش گذشت , اينان آيه را اينگونه تفسير كرده اند كه : اگـر هـمـان مـقـدار كه خداوند متعال در بر آوردن دعاى خير مردم عجله مى كند, در برآوردن دعـاهاى شر نظير: خدا مرا بكشد, خدا مرا از ميان شما بردارد و ... عجله مى كرد , مرگشان بزودى فرا مى رسيد, ولى پروردگار منان , چنين كارى نمى كند بلكه به اينان مهلت مى دهد تا توبه كنند واز كردارشان پشيمان گردند. برخى ديگر گفته اند: منظور از دعاى غلط, نفرين پدر بر فرزند است , چون پيامبراكرم ـ صلى اللّه عـليه و آله وسلم از خداوند متعال خواست كه نفرين انسان در حق دوست ومحبوبش را مستجاب نكند. وعده اى نيز گفته اند: منظور دعايى است كه داراى شرايط نباشد. امـا هـيـچ يـك از اين سخنان درست نيست , زيرا ابتداى كلام امام صادق (ع ) كه فرمود:ما قومى فـصـيـح وخوش سخن هستيم اشاره به رعايت كردن قواعد ادبى است , چون مراعات نمودن اين قواعد, از شرايط فصاحت است . سـخـن حق آن است كه منظور اين دو روايت يك چيز نيست , بلكه هر يك معناى خاصى دارند. اما روايـت اول كـه فـرمود: دعاى غلط به سوى خداوند متعال بالانمى رود, يعنى ذات اقدس الهى , مـطـابق ظاهر لفظ غلط جزاء نمى دهد واجابت نمى كند بلكه مطابق مقصود گوينده , پاداش عطا مى نمايد.

براى اين تفسير دو دليل داريم : دلـيـل اول ايـنـكـه : افـرادى , زيارت امام معصوم (ع ) را اينگونه قرائت مى كنند: اشهدانك قتلت وظلمت وغصبت (به صورت فعل معلوم ). يعنى : نعوذ باللّه شهادت مى دهم كه تو كشتى وظلم كردى و غصب نمودى !!. وحـال آنـكـه صـحـيـح ايـن اسـت كه بگويد: اشهد انك قتلت وظلمت وغصبت (به صورت فعل مجهول ). يعنى : شهادت مى دهم كه تو كشته شدى و مظلوم بودى وحقت غصب گرديد. اگـر بـخواهيم همين ظاهر لفظ را نظر كنيم و به موجب آن , حكم نماييم , بايد بگوئيم كه اين فرد كـافـر شـده و حـال آنـكه احدى اين چنين حكم نمى كند. بنابر اين , پاداش دعا مطابق ظاهر لفظ نمى باشد, بلكه مطابق مقصود گوينده خواهد بود. دلـيل دوم اينكه : اگر كسى سخن زشتى به ديگرى بگويد به طورى كه اين سخن درعرف و زبان ديـگـران , دلالت بر نسبت نارواى جنسى كند, اما در عرف و زبان گوينده , چنين نباشد, در اينجا هيچ فقيهى نمى گويد كه بايد بر گوينده حد ((23)) جارى گردد. بنابر اين , دانسته مى شود كه رعـايت امور ادبى , در اجابت و ثواب دادن بر دعاشرط نيست بلكه فقط موجب فضيلت و برترى آن مى شود.

/ 16