راهــــی بــــه جـــز جــــنگـــــــــــــیدن برای مــــا نیــســـــت
هر زمان حال حاج همت دگرگون می شد روی پنجه های پا می ایستاد و رگ هایش بیرون می زد و می گفت “بچه ها راهی به جز جنگیدن برای ما نیست”… وقتی صحبت می کرد بچه ها چنان انرژی می گرفتند که می خواستند کوه را از جا برکنند.
شب عملیات والفجر مقدماتی حاج همت جمله ای گفت… که ” به خدا قسم اگر فردا از این ۱۳ کیلومتر رمل و سه کیلومتر موانع عبور نکنید و خط دشمن را نگیرید، آنهایی که می خواهند به کنفرانس غیر متعهدها بروند دستشان خالی خواهد ماند. باید سیاسیون ما با دست پر حرف بزنند.”
من بعضی موقع ها برای این سیاسیون صحبت می کردم و می گفتم این میز و مقامی که دارید مرهون کسی است به نام همت که بچه هایش را ترغیب می کرد روی سیم های خاردار بغلتند و پیروزی کسب کنند و هنوز هم که هنوز است جنازه هایشان بعد از ۱۰ سال در کانال ها باشد که شما بروید و فرضا سفیر ایران در لبنان بشوید و جرات نکنید عکس چمران را در اتاقتان بزنید! عکس چمران و نه حتی احمد متوسلیان که بگوئید مثلا این بلاتکلیف است…
حاجی همت می گفت: “بچه ها اگر نجنگید به خدا این سازمان مللی ها می آیند عنان ما را به دست می گیرند و من در سوریه ولبنان این وضعیت را دیده ام”… شب عملیات والفجر مقدماتی این حرفها را برای بچه ها می زد؛ من می گفتم او چه می گوید …
گذشت و این صحنه ها تمام شد و من چه زمانی فهمیدم تو چه می گویی؟ … زمانی که ۵۹۸ را امضا کردیم، آمدند. همان هواپیما سفید و با همان آدمها آمدند… در هتل، بنده و جمعی از دوستان مسوول استقبال و رتق و فتق امر سازمان مللی ها بودیم.
فرانسوی ها ، ایتالیایی ها و… و آمریکایی ها هم آمدند که اگر زدید و کشتید و هر چه بود، دیگر از غرامت و مسایل این چنینی بگذرید، چون شما پافشاری می کردید!
ما در این جنگ از ۱۸ ملیت اسیر داشتیم، چون از ۳۷ کشور پای کار جنگ با ما آمده بودند؛ سودان، مصر، قطر، پاکستان، افغانستان، امارات، بوسنیایی، صرب، روس، ترکیه، کویت، عربستان سعودی … ۱۸ ملیت که در تاریخ ثبت شده است … اصلا شما می دانید؟ نمی دانید …
همت! من نمی فهمیدم تو چه می گویی … می دانی کی فهمیدم؟ روزی که از اینها استقبال کردیم. دیدم یک آمریکایی هم داخل هیات حضور دارد… همه مثل آدمی زاد لباس پلنگی پوشیده بودند، اما آن آمریکایی چگونه لباس پوشیده بود؟ یک لباس کابویی، شلوار چرمی گاوچرانی، پشت کفش مهمیز بسته، کلاه وسترن، کمربند چرمی، کانه برای گاوچرانی آمده… وقتی آمد و با من مواجه شد، به پشت من زد و گفت : ” Hello My Friend ”
تا این جمله را به من گفت ناگهان دوباره سال ۶۱ به یادم آمد… باهمت، دیدم همت جلویم ایستاده و می گوید “بچه ها بجنگید… اگر نجنگید اینها دوباره عنان ما را در دست می گیرند ”
من او نگاه کردم گفتم: همت! آمدند! آمدند برادر …
من و شما نمی توانیم عمق این مسایل را بفهمیم. او فهمید… کسی که امضا کرد ننوشت این برای من “احلی من العسل” است، نوشت جام زهر را …
حالا که تا آخر خط با من نیستید من رفتم ، خداحافظ … دروغ هم نبود چون وقتی که این جام را سر کشید ۶ ماه بیشتر دوام نیاورد؛ اگر به سال کشیده بود می گفتند که او با کلمات بازی کرد …
تنها راه نجات، تفکر امام خمینی است و بس … به همین خاطر است که امروز دومرتبه مسخره مان می کنند که اینها دارند نظام را به بن بست می کشانند و می خواهند دوباره جنگ براه بیاندازند …
نه! به خدا ما غلط بکنیم! تفکر خمینی خیلی وقت است که رفته! ما پای کار تفکر خمینی نیستیم …
تفکر او این بود که ” هیهات اگر خمینی یکه و تنها هم بماند ، به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه خواهد داد و به یاری بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه های مغضوب دیکتاتورها خواب راحت را از دیدگان سرسپردگانی که به ظلم و ستم خویش اصرار می نمایند سلب خواهد کرد “. راستی اگر بسیج جهانی مستضعفین تشکیل شده بود – بسیج جهانی مستضعفین و نه قطره چکانی هایی که شما درست کرده اید و واکسن می زنید… – چه کسی جرات این همه جسارت با فرزندان معنوی رسول الله را داشت “.
منبع