زندگینامه كیومرث صابری فومنی متخلص به (گلآقا)
قسمت هفتم
نژادبخش در پایان نیز این گونه ادامه می دهد که : همه می دانیم دموكراسی هیچ وقت به شكلی كه در اروپا یا آمریكا وجود داشته، در كشور ما نبوده چرا كه آنجا به راحتی می توان از هر مقامی انتقاد كرد، راجع به او طنز نوشت یا كاریكاتورش را كشید. در فضای سیاسی اول انقلاب، علاوه بر همهی اینها، انتقاد كردن به صورت طنز هم یك توتم بود و كسی نمی توانست وارد این حریم بشود. اما بزرگترین موفقیت صابری فومنی، این بود كه این فضای توتم را شكست و برای نسل بعد از خودش، شرایط را مهیا كرد. بعد از او هم طنزپردازان بزرگی را خواهیم دید اما چون او به عنوان اولین مبتكر، با عصای خودش خس و خاشاك و برگهای این راه پر پیچ و خم را كنار زد، همیشه برای نسلهای بعد مورد احترام و وثوق خواهد بود .
سید امیر سقراطی، کاریکاتوریست و طنز نویس :
آقای صابری در نشریه ی گل آقا بعد از انقلاب توانست با جمع كردن یك سری از نویسندگان و كاریكاتوریستهای مطرح و همچنین یك سری از نویسندگان و كاریكاتوریستهای جوان، راه آنها را برای فعالیتهای فرهنگی و هنری آنها در عرصه ی طنز كشور باز كند و همینطور بدعت گذار طرحی نوین در نشریات طنز بعد از انقلاب باشد
این كاریكاتوریست گیلانی كه جایزه ی طراحی چهره ی سال 81 هفته نامه ی بچه ها گل آقا را نیز دریافت كرده است، می گوید: “اصولا طنز گل آقایی معروف است به طنزی كه نجیب و عفیف است و قصد توهین به كسی را ندارد. از آنجایی كه خود استاد صابری نیز دلسوز آینده ی كشور بود و می خواست بدون توهین و افترا، فقط به مشكلات اشاره كند، جوانهایی را در موسسه ی گل آقا و در عرصه ی طنز نوشتاری و كاریكاتور پرورش داد و همیشه این توصیه را به آنها می كرد و می گفت كه بنویسید و طرح بزنید كه من خودم در كنارتان هستم و حمایتتان می كنم و پشتیبان شما هستم اما از انصاف و عفت قلم دور نشوید. همین مساله هم باعث حمایت آقای صابری از نسل جوان كاریكاتور و طنز كشور می شد و موجب گشت تا یك نسل از بهترین طنزنویسان و كاریكاتوریستهای جوان در موسسه ی گل آقا و توسط استاد فومنی پرورش یابند
سقراطی كه در جشنواره ی كاریكاتور بمب اتم موسسه ی گل آقا در سال 77 نیز جزو نفرات برگزیده بود، می افزاید : استاد صابری می گفت كه من قصد بیدار كردن خفته را دارم، اما طنز من چماقی نیست. من می خواهم خفته را با نوازش برگ گل بیدار كنم. گلی كه به صورت خفته می زنم. طنز من مار نیست تا نیش بزند. طنز من تنها نیش زنبور است. استاد صابری در زمانی كار طنز را شروع كرد كه ایران درگیر مسایل اقتصادی، سیاسی و مشكلات جنگ و تبعات ناشی از آن بود اما او با اشعار و آثارش در نشریه ی اطلاعات، آن زمان شادی و نشاط به جامعه می بخشید و شادی را به جامعه ی غم زده ی ایران هدیه می كرد و در سال 69 با پایه گذاری گل آقا این شادی را به صورت گسترده در جامعه تسری داد.”سقراطی در پایان همچنین از افتخارات خود را استفاده از تجارب و نظریات كیومرث صابری فومنی در زمان حیاتش می داند. اما شاید مهمترین خصوصیت طنز گل آقا كه باعث شده تا او به این میزان از محبوبیت در جامعه دست پیدا كند، رعایت ادب و عفت كلام در طنزش بود. در حالی كه او می توانست با نفوذ و قدرتی كه در بین مردم و مسوولین پیدا كرده، بدون هیچ دغدغه یی هر كلامی كه به ذهن خطور می كند را روی كاغذ بیاورد اما او این كار را نكرد و همین مساله نیز به او و قلم او یك شخصیت علمی و ادبی بخشید. شاید گل آقا می تواند بهترین الگو برای امروزیهایی باشد كه سبكهای افترا و توهین و عقده گشایی قلمی را با انتقاد اشتباه گرفته اند چون اصولا هدف از انتقاد را نمی دانند و تنها به دستاویزی نیاز دارند تا به خود هویت و شخصیت ببخشند و با انتقادهای به جا و نابه جا، اعلام حضور كنند كه البته از این دستاویزها هم در جامعه ی ما بسیار زیاد پیدا میشود .
مطلب طنزی با امضاء گردن شکسته ی فومنی در مجله ی توفیق ، سال 1350 :
گفتم : لباس فروش محله مان یک دست کت و شلوار بچه گانه را هفتاد تومن قیمت گذاشته ، هیچ کس هم جلوشو نمیگیره ، چیکار کنم ؟
گفت : حتماً یک سر برو فروشگاه فردوسی
گفتم : مرد حسابی من از گرانفروشی لباس فروشی محلمون شکایت دارم ، برم فروشگاه فردوسی که چطور بشه ؟
گفت : برو اونجا تا همون کت و شلوار بچه گانه رو 250 تومن بخری که منبعد ناشکری نکنی
و یک شعری هم که با همان امضاء گردن شکسته ی فومنیست و در شماره ی 33 در سال 1354 مجله ی توفیق چاپ شده :
سنت اجدادی :
عید بی پیر ز ره می رسد آرام ، بله
کهنه گشته است دگر زمزمه ی وام ، بله
کن فراموش تو هم محنت ایام ، بله
عید چون گشت تو هم رو سوی قنادی کن لخت و بی پول و پله باش ولی شادی کن
بشنو از من که در این دهر وفاداری نیست
چون ترا نیز چو من قدرت گفتاری نیست
نیش خود باز نما ، این که دگر کاری نیست
شکر این نعمت ارزان خدادادی کن لخت و بی پول و پله باش ولی شادی کن
هست دنیا چو قفس جان خودم! نیست ؟ بگو
چون توان توی چنین کهنه قفس زیست ؟ بگو
جز خودت عامل این غضه و غم کیست ؟ بگو
زین بیابان فنا رو سوی آبادی کن لخت و بی پول و پله باش ولی شادی کن
منبع: تذكرة الطنّازان