(خیلی محرمانه ) ویژه نامه انقلاب اسلامی ( خیلی محرمانه )
با سلام
من محسن فرح وشی هستم . می خواستم شما را با این وبلاگ آشنا کنم . امید وارم که از این وبلاگ خوشتون بیاد
از همه دوستان می خواهم که به این وبلاگ سر بزنن و اگر مطالبش جالب بود به دوستانشون هم لینک بدهند
آخه می دونید مسابقه وبلاگ انقلاب اسلامی شروع شده
از همه دوستان می خواهم که با بالابردن آمار بازدید کنندگان و نظرات این وبلاگ به من کمک کنند
در آخر بین تمامی کسانی که نظر داده اند به قید قرعه به 10 نفر هر کدام 15 ساعت اینترنت رایگان تبیان اهدا می کنم . ( در پایان ماه بهمن )
پس در بخش نظرات و پیغام ایمیل خود را بگذارید
با تشکر محسن فرح وشی
http://mohsen_farahvashi.tebyan.net
http://mohsen_farahvashi.tebyan.net
http://mohsen_farahvashi.tebyan.net
http://mohsen_farahvashi.tebyan.net
با سلام
من محسن فرح وشی هستم . می خواستم شما را با این وبلاگ آشنا کنم . امید وارم که از این وبلاگ خوشتون بیاد
از همه دوستان می خواهم که به این وبلاگ سر بزنن و اگر مطالبش جالب بود به دوستانشون هم لینک بدهند
آخه می دونید مسابقه وبلاگ انقلاب اسلامی شروع شده
از همه دوستان می خواهم که با بالابردن آمار بازدید کنندگان و نظرات این وبلاگ به من کمک کنند
در آخر بین تمامی کسانی که نظر داده اند به قید قرعه به 10 نفر هر کدام 15 ساعت اینترنت رایگان تبیان اهدا می کنم . ( در پایان هر ماه)
پس در بخش نظرات و پیغام ایمیل خود را بگذارید
با تشکر محسن فرح وشی
http://mohsen_farahvashi.tebyan.net
http://mohsen_farahvashi.tebyan.net
http://mohsen_farahvashi.tebyan.net
http://mohsen_farahvashi.tebyan.net
به سوی کربلا | |
ای خمیره تو از"هو"، ای قتیل در محرم | |
از غم تو شعله ور شد گنبد عتیق عالم |
|
طبل و سنج می نوازند لیل و النهار، درعرش | |
حضرت مسیح رفته ست بر صلیب نوحه و غم |
|
می رسد به ناکجاها نوحه خوانی ملائک | |
سینه می زند پیمبر، اشک می فشاند آدم |
|
کربلا! دگر تو در خویش خونی از خدا نداری | |
گمشده گل من و تو، گم شده گل دو عالم |
|
دجله و فرات! اسمی ذکر صبح و شام من شد | |
ای حسین اسم من باش، ای حسین؛ اسم اعظم! |
|
دل به سوی کربلا شد ناگهان، تبارک الله! | |
ما طفیل عشق اوییم صل آله و سلم |
|
"صالح محمدی امین" |
غزل آتش | |
خونی چکید و حنجره ی خاک جان گرفت | |
بغضی شکست و دامن هفت آسمان گرفت | |
آبی که دستبوس عطش بود شعله زد | |
آتش، سراغ خیمه ی رنگین کمان گرفت | |
ابری برای گریه نیامد ولی زسنگ | |
خون، غنچه غنچه خاک تو را در میان گرفت | |
" اسبی ز سمت علقمه آمد" دگر بس است | |
تیری امام آینه ها را نشان گرفت | |
مانده است در حکایت این سوگ، شعر من | |
چندان که جسم سوخت و آتش به جان گرفت | |
از آخرین شراره چنین می رسد به گوش: | |
باید تقاص عافیت از کوفیان گرفت | |
" سید ضیاء الدین شفیعی" |
علمدار نیامد | |
آن ماه پری روی پری وار نیامد | |
خون گریه کن ای عشق علمدار نیامد | |
در خیمه برباد کسی زار چنین گفت: | |
" شد وعده علمدار به دیدار نیامد" | |
امشب عطش نور به رقص آمده با خاک | |
اما مه موعود شب تار نیامد | |
دیریست که من دوخته ام چشم به راهش | |
دانست که من منتظرم یار نیامد | |
ای وای به ما شب زدگان، وای به ما، آه | |
خورشید چرا صبح پدیدار نیامد؟! | |
با داغ تو می خواست دلم شعر بگوید | |
اشک آمدم از دیده و گفتار نیامد | |
"بهروز قزلباش" |
دست و دریا | |
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل! | |
تو را دیده ام بارها؛ یا اباالفضل! | |
تو، از آب، می آمدی، مشک بر دوش- | |
و من، در تو، غرق تماشا؛ اباالفضل! | |
اگر دست می داد، دل می بریدم | |
به دست تو، از هر دو دنیا، اباالفضل! | |
دل- از کودکی- از فرات، آب می خورد | |
و تکلیف شب:" آب، بابا، اباالفضل." | |
تو- لب تشنه- پرپرشدی، شبنم اشک- | |
به پای تو می ریزم، اما، اباالفضل! | |
فدک، مادری می کند کربلا را؛ | |
غریبی، تو- هم- مثل زهرا، اباالفضل! | |
تو را هر که دارد، زغم، بی نیاز است؛ | |
وفا- بعد از این- نیست تنها، اباالفضل! | |
تو با غیرت و، آب و، دست بریده: | |
"ابوالقاسم حسینجانی" |