اجل معلق،مرگ زودرس است؟
در قرآن می خوانیم:
هُوَ الَّذِی خَلَقَكُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلًا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ(الأنعام/2) او کسی است که شما را از گل فرید؛ سپس مدتی مقرر داشت (تا انسان تکامل یابد)؛ و اجل حتمی نزد اوست (و فقط او از ن گاه است). با این همه، شما (مشرکان در توحید و یگانگی و قدرت او،) تردید میکنید!
جمله (ثُمَّ قَضی اَجَلًا و اَجَلٌ مُسَمًّی عِندَه) اشاره به دو اجل است: اجل مقضی (معلّق)؛ اجل مسمّا (محتوم).
برخی وجوه فراوانی برای توجیه دو اجل ذكر كرده و بیترجیح و انتخاب از آنها گذشتند.[1]
دو اجل یاد شده با یكدیگر فرق دارند و شواهد درونی و قرائن بیرونی بر تفاوت میان آن دو دلالت دارند:
1. لفظ هر دو اجل نكره است و هرگاه دو نكرهای كه لفظاً مشتركاند، كنار هم آیند، هر یك بر معنایی دلالت میكند؛ برخلاف معرفهها كه عین هم میشوند؛ مانند آیه (فَاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا)[2].[3]
2. تعبیر (عِندَه) تنها برای اجل دوم آمده است.
برخی مفسران پنداشتهاند كه مراد از اجل در (ثُمَّ قَضی اَجَلا) اجل دنیایی است كه انسان با فرارسیدن زمان آن میمیرد:(كُلُّ نَفسٍ ذائِقَةُ المَوت)[3] ولی اجل در (واَجَلٌ مُسَمًّی عِندَه) مربوط به بعث (قیامت) است، چون انسان مدت معینی در برزخ میماند تا قیامت فرا برسد:(قُل اِنَّ الاَوَّلینَ والاءخِرین لَمَجموعونَ اِلی میقتِ یَومٍ مَعلوم)[4] و پایان مدت برزخ همان اجل مسمّاست[5]؛ لیكن این سخن تام نیست و شاهدی ندارد، بلكه بر پایه روایاتی كه ذیل اینگونه آیات نقل شدند، انسان در همین دنیا دو اجل دارد: اجل مقضی (معلق) و اجل مسمّا (محتوم).[6]
اجل مقضی و معلّق، به استناد مقتضی و ظهور زمینه مرگ است، از این جهت تقدیم و تأخیر و محو و اثبات میپذیرد؛ اما اجل محتوم مطابق با تحقق همه شرایط و رفع همه موانع است، ازاینرو تغییرناپذیر است؛ البته در خارج فقط اجل محتوم است و هیچ انسانی با اجل معلق از بین نمیرود؛ حتی آنگاه كه اجل معلّق، مطابق اجل محتوم نیست، آنچه رخ میدهد، همان اجل مسمّا و محتوم است.
بر این اساس، اجل معلّق به معنای مرگ زودرس كه در محاورات عمومی به كار میرود وجود ندارد و تعبیر مرگ زودرس و دیررس به لحاظ مشاهده مقتضیها و وجود بعضی شرایط و رفع برخی موانع است؛ نه وجود همه شرایط و رفع همه موانع كه در این صورت، همان اجل محتوم و مقدّر الهی است و تقدیم و تأخیری ندارد: (فَاِذا جاءَ اَجَلُهُم لایَستَأخِرونَ سَاعَةً ولایَستَقدِمون).[7] اجل معلّق با كم و بسیار شدن شرایط و زمینهها و مقتضیات همواره جابهجا میشود و تقدیم و تأخیر میپذیرد، تا با اجل مسمّا هماهنگ و منجّز شود؛ آنگاه مسمّا و معین است.
اجل مسمّا را هیچ كس تغییر نمیدهد؛ نه خدا و نه جز او: دیگران دگرگون نمیكنند، چون نمیتوانند:(فَاِذا جاءَ اَجَلُهُم لایَستَأخِرونَ سَاعَةً ولایَستَقدِمون) و خدا نیز تغییر نمیدهد، زیرا آن را برابر با نظام احسن قرار داده است و كلمات و خلقت احسن او تبدیلپذیر نیستند: (لاتَبدیلَ لِكَلِمتِ الله)[8]؛ (لاتَبدیلَ لِخَلقِ الله)[9] ازاینرو فرمود:(ولَن یُۆَخِّرَ اللهُ نَفسًا اِذا جاءَ اَجَلُها).[10]
بهترین شاهد كه عمر كوتاه هم از مصادیق اجل مسمّاست، آیه (وما یُعَمَّرُ مِن مُعَمَّرٍ ولایُنقَصُ مِن عُمُرِهِ اِلاّفی كِتبٍ اِنَّ ذلِكَ عَلَی اللهِ یَسیر)[11] است، چون در این آیه عمر كوتاه را نیز ثبت در كتاب الهی دانسته است كه مقصود همان امّ الكتاب است و امّالكتاب جایگاه اجل مسمّاست.
به گفته حكیم سبزواری هر كه بر اساس محاسبات دقیق ریاضی حركت كند، مرگ زودرس و دیررس و مرگ بهنگام و نابهنگام نخواهد داشت:
موتاً طبیعیاً غدا اخترامی قیس إلی كلیة النظام
ما لیس موزوناً لبعض من نغم ففی نظام الكل كل منتظم[12]
اجل معلّق، مثل كفر و ایمانِ معلّق، عدل و فسقِ معلّق، علم و جهلِ معلّق و غنا و فقرِ معلّق كاملاً در معرض تغییر و تبدّل است، چون مربوط به نشئه طبیعت و مادی (دنیا) است و در عالم طبیعت كه نظام حركت و آزمون و اختبار است، هیچ چیز بر كسی مقدّر ازلی نیست كه تغییرپذیر نباشد، چنانكه راه هیچ كسی هم یكطرفه نیست.
انسان در دنیا همواره راهش (راه نصاب)[13] دوطرفه است:(وهَدَینهُ النَّجدَین)[14]: راه عالم شدن و جاهل ماندن، مۆمن بودن و كفر ورزیدن، عادل شدن و فاسق بودن، عمر طولانی یا كم داشتن و... برای همگان باز و دوسویه است، چنانكه دریافت فیض الهی برای همه مستعدان یكسان است:(سَواءً لِلسّائِلین)[15] یعنی درهای نعمتهای گسترده جهان، برای همه طالبان مستعد یكسان گشودهاند، بنابراین اگر در روایات هست كه صدقه، صله رحم، سبك كردن دَین، زیارت قبر امام حسین(علیهالسلام)، مواظبت بر بهداشت و... سبب طولانی شدن عمر میشوند و عدم آنها عمر را كوتاه میكنند[16]، به اجل معلّق اشاره دارند كه همگانی و تغییرپذیرند.
در مقابل اجل معلّق، اجل مسمّا و محتوم قرار دارد كه عند الله است: (واَجَلٌ مُسَمًّی عِندَه) و این اجل به قرینه آیه (ما عِندَكُم یَنفَدُ وما عِندَ اللهِ باق)[17] تغییرناپذیر است. كلمه (عِندَه) به معنای معلوم نزد خدا نیست، زیرا اجل غیرحتمی هم معلوم نزد اوست.
مضمون این دو آیه كنار هم قیاس شكل اول را میسازند: اجل مسمّا عند الله است (صغرا)؛ و هر آنچه عند الله است، باقی است (كبرا)، پس اجل مسمّا پایدار و تغییرناپذیر است (نتیجه)، بنابراین اجل مسمّا در آیه مورد بحث بر همان اجلی تطبیق میشود كه در آیه (اِذا جاءَ اَجَلُهُم فَلا یَستَءخِرونَ ساعَةً ولایَستَقدِمون)[18] آمده است.
اجل مقضی و معلّق، به استناد مقتضی و ظهور زمینه مرگ است، از این جهت تقدیم و تأخیر و محو و اثبات میپذیرد؛ اما اجل محتوم مطابق با تحقق همه شرایط و رفع همه موانع است، ازاینرو تغییرناپذیر است
گفتنی است كه تغییرناپذیری اجل مسمّا (قضا و قدر محتوم) مانع تلاش، دعا، صدقه و... نمیشود، چون خود اینها جزو قضا و قدر الهیاند؛ یعنی خدا چنین مقدّر فرمود كه اگر انسان به مواعظ انبیا و اولیای الهی گوش فرا دهد و دعا، صله رحم، تصدق و بهداشت را رعایت كند، عمرش دراز، وگرنه كوتاه میشود، همانگونه كه عزت بخشیدن و خوارساختن منتسب به خداست:(وتُعِزُّ مَن تَشاءُ وتُذِلُّ مَن تَشاء)[1] ولی راهش اینگونه است كه چنانچه انسان برای دفاع از سرزمین خود بجنگد، عزیز وگرنه ذلیل میگردد. خدا عزت كسی را میخواهد كه از راه صحیح و در جای خودش جنگ یا صلح كند و ذلت كسی را میخواهد كه در زمان مناسب نجنگد یا صلح نكند.
شبکه تخصصی قرآن تبیان
برگرفته از: کتاب تسنیم، تالیف آیت الله جوادی آملی، جلد 24 - صفحه 382
پینوشتها:
[1] ـ مانند فخر رازی در التفسیر الكبیر، ج12، ص480 ـ 481. تسنیم، جلد 24 صفحه 383
[2] ـ سوره شرح، آیات 5 ـ 6.
[3] ـ بر پایه رحمت و عنایت الهی هر جا حادثه یا مشكلی پیش آید، دو برابر آن آسانی پدید میآید تا آن مشكل را حل كند، چنانكه در حدیث نبویصلی الله علیه و آله و سلم آمده است: لو كان العسر فی جُحر لدخل علیه الیسر؛ حتّی یخرجه؛ وقالصلی الله علیه و آله و سلم: لن یغلب عسرٌ یُسرَیْن فإنّ مع العسر یُسراً وانّ مع العسر یسراً (نهج الفصاحه، ج2، ص1060)؛ اگر دشواری خود را در سوراخی فرو ببرد، دو برابر آن آسانی فرا میرسد تا آن را از سوراخ بیرون بكشد؛ یعنی همیشه یُسر خدا بیشتر از عسر اوست، بدین جهت در آیه كلمه «عسر» با «الف و لام» و كلمه «یسر» بدون آن تكرار شده است، تا دلالت كند كه عسر دومی همان عسر اولی است؛ ولی یسر دوم غیر از اوّلی است.
[4] ـ سوره آل عمران، آیه 185.
[5] ـ سوره واقعه، آیات 49 ـ 50.
[6] ـ ر.ك: مجمع البیان، ج4، ص423 ـ 424؛ الكشاف، ج2، ص4؛ روح المعانی، ج4، ص84.
[7] ـ الكافی، ج1، ص147؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص355. تسنیم، جلد 24 صفحه 384
[7] ـ سوره اعراف، آیه 34.
[7] ـ سوره یونس، آیه 64.
[9] ـ سوره روم، آیه 30.
[10] ـ سوره منافقون، آیه 11. تسنیم، جلد 24 صفحه 385
[11] ـ سوره فاطر، آیه 11.
[12] ـ شرح منظومه، سبزواری، ج2، ص422.
[13] ـ منظور از راه نصاب، راه نجات از جهنم و فراهم كردن نصاب لازم انسانیت و رسیدن به حد حیوانِ ناطقِ حامد است. امّا رسیدن به اوج ولایت و قله كمال به دلیل فراهم نبودن مقدمات آن، مقدور همگان نیست.
[14] ـ سوره بلد، آیه 10. تسنیم، جلد 24 صفحه 386
[15] ـ سوره فصّلت، آیه 10. مراد از «سۆال»، سۆال استعداد و حال و مقال و فعل است نه سۆال لفظی.
[16] ـ الكافی، ج2، ص152 ـ 153 و157؛ ج4، ص2؛ ج6، ص290؛ تهذیب الاحكام، ج6، ص42؛ وسائل الشیعه، ج5، ص61.
[17] ـ سوره نحل، آیه 96.
[18] ـ سوره یونس، آیه 49. تسنیم، جلد 24 صفحه 387